زندگی نامه
بسمه تعالی
گذری بر زندگی حجت الاسلام عباس اسکندری
تولد و کودکی
به سال 1337 در شهرستان ارسنجان در خانواده ای با آرمانهای معنوی و دینی به دنیا آمد. همزمان با تحصیل در دبستان، به دلیل محیط مذهبی پیرامونش با حضور در مساجد محل، با آموزه های دینی نیز آشنا شد. از نظر تحصیلی و نمرا ت درسی همواره جزء نفرات اول کلاس و مدرسه بود. تا آن جا که برای اردوی کشوری دانش آموزان موفق به همراه دو همکلاس دیگر انتخاب شد. اما به صلاحدید پدر و نیز نظر خودش با توجه به وضع ناهنجار فرهنگی اردوهای آن زمان با آوردن بهانه ای از حضور در اردو سرباز زد.
در زمان تحصیل در دبیرستان نیز همواره با روشهای مستقیم و غیر مستقیم، عملکرد فرهنگی و سیاسی رژیم حاکم را نزد همکلاسی ها نقد می کرد و با مطرح کردن مباحث مذهبی آرمانهای به وجود آمدن نظام سیاسی دینی را جا می انداخت.
سفر به قم
در سال 1352 در حالی که 15 سال بیشتر نداشت، به تشویق و توصیه ی چند روحانی از مبلغان وقت، درس و مدرسه و زادگاه را به سودای آموختن مباحث علمی دین و فقه رها کرد و رهسپار شهر خون و قیام، قم گردید. مشکلات مالی و کمبود معاش آن زمان در حوزه علمیه را با مشقت هرچه تمام تحمل کرد تا به کعبه ی آمالش که همانا مستغرق شدن در دریای بی پایان علم دین بود، برسد.
مباحثی چون صرف و نحو و مقدمات، او را از توجه به وضعیت ناهنجار سیاسی و فرهنگی کشور بر حذر نداشت و با سری پرشور و دلی شیدا با همه ی نوجوانی اش به مبارزه با رژیم شاهنشاهی پرداخت؛ به گونه ای که در اولین سال تحصیل در قم به دلیل تهیه و توزیع اعلامیه ها، نوارها و رساله ی امام خمینی(ره) تحت تعقیب ماموران رژیم قرار گرفت و مدت سه ماه متواری بود. یک سال بعد نیز در سن 16 سالگی دستگیر و بازداشت شد که این بار نیز پس از چندی به دلیل قانونی نبودن سن آزاد شد.
ادامه تحصیل و مبارزه توأمان
در سال 1355 جهت آموزش قرآن و احکام به میان نوجوانان آباده ای رفت و به سبب طرح مباحث سیاسی در کنار آموزه های قرآنی، ضمن تعطیلی کلاس، متواری شد و به قم بازگشت. پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی(ره) ضمن ملبس شدن به کسوت روحانیت، اولین کسی بود که در شهر ارسنجان نام حضرت امام خمینی (ره) را بالای منبر برد. که منجر به تظاهرات و تعقیب نیروهای امنیتی وقت گردید و به ناچار مدتی به مشهد رفت و به همراه چند تن از هم آرمانی های آباده ای از جمله آقای موحد، منزلی اجاره کرد. در بازگشت به قم از روحانیونی بود که با جریان انقلابی دانشگاه و نیز تودههای مردمی مرتبط شد و منویات مکتوب حضرت امام (ره) را از طریق حوزه به آن جا منتقل کرد.
در جریان حمله های مکرر مأموران ساواک و شهربانی به حوزه ی علمیه ی قم بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با همه ی جوانی از طلبه های خوشفکری بود که در خصوص نوع راهپیمایی و گمراه کردن و تقسیم انرژی مأموران رژیم، طرح های خوبی می داد.
ازدواج و پیروزی انقلاب
در شهریور ماه سال 1357 با دختری از خانواده های سادات موسوی عقد ازدواج بست و اذن عقد او را در حالی که در راهپیمایی در سطح شهر بود، از او گرفتند.
همزمان با ورود امام به وطن نیز حضور مؤثر در بین مردم را مهم تر از حضور در مراسم استقبال حس کرد. شبها لباس مبدل می پوشید و نگهبانی می داد و روزها نیز در تظاهرات به سخنرانی و شعار مشغول بود. در همین مدت در یکی از درگیری های مأموران رژیم به حدی با ضربه های باتوم و اسلحه مضروب و مجروح می گردد که خبر شهادت وی در سطح شهر شایع می شود.
حفظ پیروزی انقلاب و شرکت در جنگ تحمیلی
بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی همراه با خیل عظیم جوانان مملکت و جهادگران جهاد سازندگی به خدمتگزاری در آن نهاد مقدس مشغول می شود و حتی با کمک یدی در ساخت مسجد، پل و جاده نقش خود را در بازسازی بنای ویران شده ی مملکت ایفا می نماید.
در فروردین ماه 1359 به طور رسمی ازدواج می کند و برای ادامه ی درس و بحث به قم بر می گردد و زندگی مشترکش در خانه ای اجاره ای آغاز می شود. به عنوان طلبه ای مطلع از مبانی تئوریک نگره های التقاطی و ملهم از مکاتب غربی و ایسم ها در بحث های داغ آن زمان نیز شرکت می کند و همه ی تلاش خود را برای ابراز حقانیت فرهنگ سرخ تشیع به کار می بندد.
با شروع جنگ تحمیلی، برگ زرین دیگری در تقویم زندگی سراسر شور و شعور او ورق می خورد و با سفر به مناطق مختلف ایران، ضمن تبلیغ ضرورت حمایت مردم از رزمندگان به جمع آوری کمکهای مردمی همت می ورزد. از آنجا که جا عمل، کامل کننده ی علم و تبلیغ و مباحث نظری است و انقلابی واقعی فعالیتش را تنها نباید در حد حرف محدود کند؛ در سال 1360 با اولین اعزامش به جبهه ی کردستان، به میان دیگر رزمندگان می رود. در آن جا نیز در کنار سخنرانی و تهییج رزمندگان، به سان رزمنده ای عادی حضور در عملیات های نظامی و خطوط مقدم جبهه و شرکت مؤثر در جنگ را سر لوحه کارهای خود قرار می دهد.
از آن پس تا پایان جنگ، حضور خود را به توالی در جبهه های جنگ حفظ می نماید و با ترک درس و بحث در حوزه ی علمیه و به جان خریدن عواقب آن به پشتیبانی معنوی به جمع آوری کمکهای مردمی به جبهه ها اهتمام می ورزد. برای اعزام به جبهه گاهی از قم اعزام می شود و از طرف جهاد اصفهان مأمور می شود و گاه نیز همراه با رزمندگان لشکر 19 فجر در خط مقدم حاضر می گردد.
پس از پایان جنگ
قبول قطعنامه 598 از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و پایان جنگ تحمیلی، فرصتی بود تا تحصیل و خواندن درسهای حوزه به طور جدی تری پیگیری شود. پس از جنگ نیز با حفظ روحیه ی بسیجی و به دور از بازی های جناحی و سیاسی، به حفظ ارزشهای متعالی 8 سال دفاع مقدس در قالب سخنرانی و حضور در بین جوانان و انتقال ارزشهای انقلاب و اسلام به آن ها همت گماشت.
حضور در مراسم تشییع جنازه ی شهدا و مراسم ختم و زنده نگه داشتن یاد یاران سفر کرده از فعالیتهایی بود که او در کنار تحصیل در محضر بزرگانی چون آیت الله مشکینی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله سبحانی و... و حتی این اواخر درس خارج مقام معظم رهبری همیشه به آن توجه ویژه و لازم را داشت.
حضور در سازمان تبلیغات اسلامی
علیرغم میل شخصی او برای ادامه ی تحصیل تا مدارج عالی حوزه، در یک سفر تبلیغی با پیشنهاد بزرگان و مسئولین شهرستان لار، مبنی بر ضرورت حضورش در سازمان تبلیغات اسلامی در رمضان سال 1371 به عنوان مسئول سازمان تبلیغات اسلامی لارستان منصوب گردید. ارتباط خوبی که او با مسئولین شهر (فرمانداری - سپاه – بسیج – جهاد – امام جمعه و نماینده ولی فقیه) برقرار می کند و درک درستی که از مدیریت مردمی داشت، منجر به روندی رو به رشد و تحولی سریع در شهرستان لار می گردد. با تحول به وجود آمده در عرصه ی فرهنگی، انگشت تعجب مسئولین شهر و مسئولین استانی و کشوری سازمان به دهان می آید. جوانان به راحتی در جلسات، مشکلات دینی، عاطفی و دیگر مسائل شان را بازگو می کنند و با سازمان و مسئولش رابطه ای دو سویه و ماندگار می یابند.
مسئولیت دفتر فرهنگ دانشگاه آزاد اسلامی لار و تدریس در آن دانشگاه، نمایندگی ولی فقیه در دانشکده پرستاری لار و مسئولیت همزمان شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی لار از دیگر فعالیتهای او در کنار مسئولیت 5/1 ساله اش در شهرستان لار است.
شنای خدمات در دریایی گسترده تر
در شهریور ماه 1373 علی رغم نوشتن طومار از سوی علما، مردم و مسئولین لار مبنی بر ابقاء او در شهرستان، بنا به نیاز سازمان به خدمات او در دایره ای گسترده تر در میان بدرقه ی اشکها ابتدا قائم مقامی و پس از دو سال مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی استان فارس به وی سپرده شد.
در بدو ورود با راهبرد دوری کارکنان سازمان از عملکرد و بازی های جناحی، حل اختلافات درون سازمان را از اولین و مهم ترین کارهای خویش قرار می دهد و در کنار حسن خلق، اقتدار لازم را برای مدیریت نیز اعمال می کند.
برخوردهای اخلاقی و انسانی او، روز به روز روح همیاری و حفظ روحیه بسیجی را در میان کارکنان بالا می برد.
ارتقاء سطح علمی پرسنل با برگزاری دوره های خوب آموزشی و توجه ویژه به امور معیشتی آنان از دیگر خدمات مدیریتی او در سازمان محسوب می شود. توجه به بدنه ی جامعه و توده ی مردم در برنامه های سازمان با برگزاری نشست ها با جوانان در مساجد و مدارس و بسترسازی مناسب جهت طرح پرسشها و ایده های روز نیز از دیگر دغدغه های وی در زمان مدیریت در استان به حساب می آید. جالب این که در بیشتر این جلسات از مدیران مدارس می خواسته او را به عنوان طلبه ای معمولی به دانش آموزان معرفی کنند. در بسیاری از مدارس، وقتی چند نفری در ابتدای سخنانش موضع منفی یا انتقادی می گرفته اند، به جای واکنش های فاضل مآبانه و پدرسالارانه، ساکت می نشسته تا انتقادات را بشنود و بعد با روی خوش و گاه با بیان لطیفه ای و بعد منطق زیبا جوانان را علاقه مند به مباحث دینی می کرده.
این همه بحث و سخنرانی و پرسش و پاسخ، بی چشمداشت مالی صورت گرفته و حتی در بعضی موارد برای حمایت از جوانان از پول شخصی هم هزینه کرده. در مدت بیش از یک دهه مدیریت استانی اش نه تنها از خانه سازمانی استفاده نکرده که در همان خانه ی مربوط به مسجدی که پیش نمازی اش را به عهده داشت، با اهل و عیال زندگی هم می کرد. نه تنها منزل بلکه از خودرو و دیگر امکانات سازمانی هیچ گاه استفاده ی شخصی ننمود.
توجه ویژه به دانشگاه و روشنفکران
او ضمن اعتقاد به ارتباط با توده ی جامعه، برای اهل فضل و نظر، اصحاب فکر و قلم و فرهیختگان توجه و احترامی ویژه دارد. هیچ گاه رابطه ی خود را با دانشگاه قطع نکرده و در همین مدت خدمت در استان فارس موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی نیز می گردد و در چند دانشگاه تدریس می کند. حضور در فعالیتهای اجرایی هیچ گاه او را از مطالعه ی کتب روز دور نمی کند، به گونه ای که شبها تا دقایقی مطالعه نکند، به رختخواب نمی رود.
حضور در سازمان تبلیغات اسلامی کشور
او که در مدت حضورش در استان چندین بار مدیر نمونه ی استانی و کشوری شناخته شد، درخواستش برای برگشتن به قم و از سرگیری تحصیل و تدریس که مهم ترین علاقه ی او نیز هست، از سوی مسئولین مربوطه بی پاسخ می ماند و بالاخره در سال 1384 از بین 30 مدیر استانی سازمان بدون اطلاع قبلی خودش با حکم معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی کشور به تهران می رود.
در تهران نیز با طرحها و برنامه های جدید، خون تازه ای در رگهای سازمان جاری می کند. تا این که سرانجام به آرزوی دیرینه خود که بازگشت به قم و افتخار حضور در جوار مضجع شریف کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) وآیات عظام و مراجع تقلید و حوزهء علمیه شریف و بزرگ قم بود نائل آمد و هم اکنون بعنوان مدیر کل تبلیغات اسلامی استان قم و مشاور ریاست سازمان تبلیغات اسلامی کشور به خدمت در حوزه فرهنگی و تبلیغی کشور ادامه دهد.
تهیه وتنظیم: طیبی - از دوستان